سخنی چند پیرامون شخصیت والای غبار
میرعبدالواحد سادات میرعبدالواحد سادات

در مبارزۀ تاریخی علم و جهل که همین اکنون نیز با شدت آن در افغانستان جریان دارد و فی الواقع یکی از مشخصه های عمدۀ روال جاری تاریخ کشور مارا میسازد، بسیار ضرور است تا پدران معنوی خویشرا گرامی بداریم و راه ورسم وطندوستانه، منورانه و مترقی شان را ملاک عمل قرار بدهیم و به همین ارتباط و به ادامۀ تلاشهای سایر قلمبدستان منور، این نبشته را که به ارتباط نشر جلد دوم «افغانستان در مسیر تاریخ» تهیه و به چاپ رسیده بود، به بهانۀ سی و یکمین سالگرد وفات مورخ نامدار و مبارز استوار راه آزادی، ترقی و سعادت مردم بنشر میسپارم.

دراحوال ناهنجارکنونی که تیشه ها از داخل و خارج برریشۀ تاریخ و فرهنگ افغانستان زده میشود و تلاش مذبوحانه به خاطر وارونه ساختن تاریخ کشور ما انجام میگیرد ، بدون شک یکی ازوظایف مبرم و با اهمیت درنشرات ملی و فرهنگی افغان ها، درراستای پاسداری ازتاریخ و فرهنگ جاویدان کشور، همانا معرفی رجال و شخصیت های برجسته تاریخی ، ملی ، فرهنگی و اجتماعی میباشند.

بادرک ازهمین نیازمندی ، ازآنجایی که نشر جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ یکباردیگر نام مؤرخ بزرگ افغان شادروان میرغلام محمد غبار رامطرح ساخته است ، خواستم تا مطالبی راپیرامون شخصیت بزرگ شان تهیه و برای خواننده گان عزیز تقدیم بدارم:

درابتدا میخواهم صادقانه مطرح نمایم که پرداختن پیروامون شخصیت مرخوم غبار که واقعأ بزرگ و کثیرالابعاد است ازتوان خامۀ ناتوان من بدور بوده و هم در چند صفحه ای محدود ممکن نمی باشد. اما به تأسی ازکلام مولانای بزرگ که :

آب جیهون رااگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی بتوان چشید

بارعایت اجمال و اختصار به معرفی وگرامیداشت این شخصیت فرهیختۀ ملی سیاسی ، ادبی ، اجتماعی ، فرهنگی ، محقق وپژوهشگر فرزانۀ کشور ما میپردازیم:

مؤرخ فقید افغان، استاد میرغلام محمد غبارکه به حق اززمرۀ مردان تاریخ است نتنها درسطح ملی ومنطقه یی ، بلکه درمقیاس جهانی نیز درزمرۀ نخبگان معاصر شرق ، شناخته شده است. شاد روان غبار بیشتر ازشش دهه به مثابۀ نویسندۀ توانا ، زبردست وروزنامه نگار به کار پرمشقت تحقیق و پژوهش میپرداخت و هم زمان درطی این مدت بمثابه یک وطن دوست واقعی ، استقلال طلب ، مشروطه خواه و سیاستمدار پرخاشگر، درمیدان پُرطلاطم سیاست افغانستان حضور فعال داشت. باهمین حقایق است که نام استاد بزرگوار غبار با مفاهیم : مبارزه ، استواری، استقامت ، ترقی ، عدالت خواهی تامین حاکمیت قانون و تحقیق و دموکراسی و ضدیت با استعمار، ظلم و استبداد عجین گردیده است و نام شخصیت اوبه گفته یکی ازمحققین ما بمثابه فریاد وجدان جامعه افغانی شناخته شده است.

یکی ازنویسنده گان معاصر شخصیت شادروان غبارراچنین ترسیم منیماید:

«قامت بلندواستخوانی غبار، گویی صلابت هندوکُش رابرشانه میکشید و باهیبت ، بیننده را به احترام وامیداشت و درجبینش شور وطنپرستانۀ نسل ها نهفته بود».

ودرست درهمین ارتباط باید کلام معروف مولانای بلخ را به تمسک گیریم که:

سالها درکعبه و بتخانه مینالد حیات

تازبزم عشق یک دانای رازآید برون

مرحوم میرغلام محمد غبار درسال 1898 م درشهر کابل دیده برجهان گشود. ایام نوجوانی و شبابش باآغاز نهضت مشروطیت اول ، نشر سراج الاخبار وسال های پرآشوب اوج گیری جنبش استقلال خواهی ، مشروطیت ، احرازاستقلال و آغاز نهضت امانی مصادف است.

غبارملهم ازاندیشۀ قافله سالاران نهضت مشروطیت و متأثر ازصحت علامه محمود طرزی (پدرژورنالیزم افغانستان) و رهروان جنبش آن عصر ، همانند شادروان عبدالهادی داوی و عبدالرحمن لودین و سایرین محشور و یارو یاور گردید. غبار فقید ، اندیشه های والای آزادی خواهی ، مشروطیت ، استقلال خواهی ، مبارزه علیه استعمار و مبارزه علیه ظلم و استبداد را از همان عنفوان جوانی برمبنای حب وطن فراگرفت و در مراحل مختلف مبارزه بدون تزلزل آنرا به پیش کشید و درراه تحقق این مامول شریفانه و انسانی انواع تهدید ، تخویف ، تحقیر و اعمال فشار براعضای فامیل تبعید و چندین بارزندان را متحمل گردید. اما هیچگاه چرخ روزگار و خم و پیچ جادۀ تاریخ و ناملایمات روزگار در روند عقاید راسخ سیاسی این رهنورد راه آزادی ، ترقی و سعادت مردمی خللی وارد ساخته نتوانست.

شادروان غبار طی سالهای مبارزه ، در جنبش مشروطیت اول و دوم شرکت کرد و یکی ازچهره های نهضت امانی به حساب می آمد که باسرمُحرری جریدۀ ستاره افغان ، وکیل درشورای دولت و عضویت درلویه جرگه ، با زبان گویا و قلم رسا در پخش و نشر اندیشه های نهضت ، فعالانه سهم گرفت و فی الواقع بمثابه یکی ازبنیاد گذاران دولت ملی مبتنی بر قانون و مدافع حاکمیت ملی قلمداد میگردید.

غبارفقید دردورۀ هفتم شورا و یا مشروطیت سوم با عضویت در پارلمان ، تأسیس حزب وطن و نشر جریدۀ وطن به یکی ازپرشهرت ترین رهبران نهضت مبدل گردید. درسال های بعد از انفاذ قانون  اساسی 1964  استاد غبار علی الرغم آنکه ایام جوانی را پُشت سر گذشتانده بود ، با همان اندیشه و احساسات روزگار شباب بیشتر وقت گران بهای خویش را مصروف پژوهش و تحقیقات علمی میساخت.

 

مرحوم غباردرمیدان مبارزه و پیکاری در حالیکه ازدرک و آگاهی همه جانبه یی برخوردار بود ، باهرنوع مجامله کرنش و کتمان حقایق آشتی ناپذیر بود و هرگز نخواست حقیقت را فدای مصلحت نماید ، چنانچه خود استاد گفته است:

همت عالی من میل به پستی نکند

گرد گردیـدم و طـرف ثریــــا رفتم

غبار درارائه یی اندیشه و ابراز عقاید خود صادق و ازصراحت لهجۀ کم نظیر برخودرداربود.

چنانجه دردهۀ اخیر رژیم شاهی که ازوی تقاضای همکاری کرده بودند عدم موافقت خود را چنین ابراز داشته بود:

« اگر دموکراسی اجازه میدهد که مخالفین هم دربرابر حکومت وجود داشته باشد، پس من همان مخالفم».

شیوۀ تحقق و روشن علمی تاریخ نویسی غبار ، به گفتۀ شاعر فرزانه احمد شاملو کدام قصه و یاپیغام سر بسته نبود، بلکه نگارش جسورانۀ واقعیتهای تلخ و شیرین تاریخ کهنسال افغانستان است که با دیدۀ تیزبین و تحلیل وتحقق مننقدانه بهم آمیخته گردیده و درست برهمین بنیاد است که غبار درردیف پژوهشگران طراز اول کشور ما شناخته میشود.

با حصول زحمات طاقت فرسا، تحقیق و پژوهش استاد مرحوم که با سرمُحرری جریدۀ ستاره افغان مسؤولیت جریدۀ وطن ، کار در انجمن ادبی و تاریخ کابل همکاری با مجلۀ وزین آریانا تداوم یافته ، شامل ده ها مقاله و نوشته و چارده جلد کتاب معتبر تاریخ است که معروفترین آنها: تاریخ مختصر افغانستان – تاریخ احمد شاه بابای ابدالی – افغانستان به یک نظر – تاریخ قرون اولی ، افغانان در هندوستان – تاریخ ادبیات افغانستان و غیره میباشد که طبعأ افغانستان در مسیر تاریخ مهمترین اثرشان محسوب میگردد که الواقع آئینۀ واقعی تاریخ ما به حساب میاید.

حاکمان آنوقت چاپ این کتاب را همچون گرزی برفرق خویش تلقی کردند که گویی بانشر آن طشت رسوایی اسلاف شان ازبام میافتد.

ازهمین لحاظ درچند مرحله دربرابر نشر آن سنگ اندازی نمودند ، تا اینکه با ختم سلالۀ نادری این کتاب اقبال نشر یافت .

جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ که درسال 1972 تحریر یافته درسال جاری درامریکا یعنی قریب به بیست و دوسال بعد ازمرگ مؤلف چاپ و نشر گردیده است . جلد دوم درواقع ادامۀ جلد اول است که طبعأ بنابرافشای اعمال حاکمان برسراقتدار ، مجال طبع و نشر آن ناممکن بود و حوادث سالهای پرمنجلاب ربع دوم قرن جاری عیسوی را، بازگو و بررسی میکند.

 

  محقق و پژوهشگر نامدار افغان، استاد واصف باختری درقسمتی ازنامه اش به حشمت «خلیل» پسر استاد غبارمینویسد:

«.... بی اغراق و گزاف دردورۀ معاصر هیچ مؤرخی قدرت استدلال و تحلیل ، صراحت لهجه ملاحت قلم استاد بزرگ شادراوان غبارراندارد، ایشان واقعأ خلف و تالی ابوالفضل بیهقی هستند.

میراث معنوی این استاد بزرگ ( برعلاوه آثار کتبی و مطبوع) عبارت از ارثیه گران بها و جاودانی است که شامل سجایای عالی اخلاقی ، پایداری استواری، شکیبایی ، تسلیم ناپذیری و اعتقاد راسخ و خلل ناپذیر به حقوق انسان و اصول استقلال و حاکمیت ملی ، حکومت قانون ، آزادی ، دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، ترقی و سعادت مردم میباشد که برای سالها و نسل ها الهام بخش وطن دوستان و منورین افغان خواهد بود.

خالی ازدلچسپی نخواهد بو اگر ازبُعد دیگری شخصیت مرحوم غبار، یعنی ازشاعر بودن شان نیز یادهانی نموده و منحیث نمونه شعرپرافاده حبسیه «بهار» راکه درایام حبس در زندان سروده اند ، متذکر شویم:

نزد دولت اگرچه مغضوبم

بر ملت  غزیز و  محبوبم

سخت گیرند تا که رام شوم

یاچاپلوسی کنم غلام شوم

لیک غافل که گردن احرار

در  نیابد   به  چنبر  اشرار

اول رنج و زحمت است اینجا

فتح  باب  مشقت  است  اینجا

تازه  این  جایگا ه  احراراست

وای از آنجا  که  اشرار  است

این ابرمرد سیاست و پژوهشگر فرهیختۀ کشور ما درفبروری 1978 عیسوی به قرب و جاودانگی پیوست و درشهدای صالحین رُخ درنقاب خاک کشید. درلوح مزارشان این کلام منقوش است:

مکن زیان من بسته ای اجل که هنوز

هزار  نکتۀ  ناگفته  دردهن  باقیست

منحیث حسن اختتام با مرثیۀ استاد واصف باختری شاعر گرانقدر وطن ما ، بمناسبت وفات مرحوم غباراین نوشته را خاتمه میدهیم:

 

الایا پاسبان کوی و خشوران

سرود سوگواری سرکن ای خنیاگرتاریخ

که آن یاقوت بی همتا فتاد از افسر تاریخ

الایا پاسدار معبر تاریخ

به پا برخیز که اینک مهمانی تازه درراهت

بهران کاین مهمان هرگزنخواهد رفت بیرون ازتاریخ

غبارش نام اما اخگری ازآذر تاریخ

بلی ، گردن فرازی ازتبارز برترتاریخ

الایا ، پاسبان معبر تاریخ

فروزان دار آتشگاه نام تابناکش را

برافراز این درفش کاویانی را فراز سنگر تاریخ


February 12th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی